پیش از خواندن این مطلب به دو سوال زیر پاسخ بدهید و پاسخ خود را مکتوب کنید!... و تا پیش از پاسخ دادن به دو سوال هرگز ادامه ی مطلب را نخوانید.
سوال 1ـ فرض کنید خانه ی شما در بهترین نقطه از شهر تهران است، خانواده ی شما بسیار ثروتمند است، شما به راحتی هرچیزی را که بخواهید می توانید بخرید و هیچ کم و کاستی در زمینه ی مالی ندارید... سوال من از شما این است: دو عامل اصلی این نوع زندگی چیست؟ به ترتیب اولویت نام ببرید.
سوال 2ـ فرض کنید خانه ی شما در بدترین نقطه از شهر تهران است، خانواده ی شما بسیار فقیر است، شما حتی خیال این که در سال یک بار چیزی را که می خواهید بتوانید بخرید در سر ندارید. زندگی شما فلاکت بار است.... سوال من از شما این است: دو عامل اصلی این نوع زندگی چیست؟ به ترتیب اولویت نام ببرید.
هرگز تا به این دو سوال با دقت پاسخ ندادید به ادامه ی مطلب نروید.
گام دو ـ یک: اگر میخواهی همسر بهتری باشی، به خدا درست نگاه کن!
درست خواندید، این گام دو ـ یک است، یعنی اولین گام از سری دوم گام ها. اگر می خواهی همسر بهتری باشی، به خدا درست نگاه کن.... یادتان هست در گام یک ـ یک، یعنی اولین گام از سری اول گام ها، از شما خواستم که درباره ی خود، خدا و زندگی بنویسید؟... بعد از آن دیگر فرصت نشد که دراین مورد صحبت کنیم...باید بدانیم که چه ما باور کنیم و چه باور نکنیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، خدایی هست که ناظر تمام عالم هستی ست و او بدون شک هدایت کننده ی همه ی اتفاقات... به جمله ی من دقت کنید: خداوند ناظر عالم هستی و هدایت کننده است... منظور از نظارت و هدایت این است که خدا تمام جهان را در زمانی مشخص خلق کرده است و همه چیز را در جای خود قرار داده است و دیرزمانی ست که به نظاره ی مخلوقاتش پرداخته است... خداوند خیلی سال است که دارد انسان ها را رصد می کند... و هرجایی که لازم باشد کمکشان می کند... اما، آیا انسان ها به اندازه ای که او حقش بود، حقش را ادا کردند؟...
بگذارید ساده تر بگویم برایتان... به سوال اولی که پرسیدم چه پاسخی دادید؟ 1ـ خدا 2ـ تلاش خانواده.... به سوال دوم چه؟ 1ـ خدا 2 ـ خدا !!!... این پاسخ اغلب افراد است... بدترین تفکری که می توان درباره ی خدا کرد این است که فکر کنیم پشت اتفاقات بد زندگی ما، پشت فلاکتهای ما، دست خدا پنهان است... آیا این تفکر با خدای رحمان و رحیمی که هر روز و شب به نمازش می ایستیم مطابقت دارد؟ آیا می شود کسی این همه صفت خوب داشته باشد و در کنار انها بدجنس هم باشد! ایا اصلا چیزهای بد با خدای بزرگ جمع بستنی هستند؟... پس چه چیزی ما را به این فلاکت رسانده؟ و چه چیزی ما را به آن ثروت؟... آیا این سرنوشت ما بوده؟ هیچ کسی نمی تواند ادعا کند که اگر کسی فقیر و ناتوان به دنیا می اید باید تا اخر عمرش فقیر و ناتوان بماند... چون سرنوشت ما، تنها یکی نیست... این طور نیست که فقط برای ما یک راه در نظرگرفته شده باشد، همان که از اغاز با آن خلق شده ایم... طبق گفته ی امام علی (ع)، صدها سرنوشت برای هرکس نوشته شده است و آن فرد خودش راهش را انتخاب می کند.... بله.. کاملا درست دیدید... اگر شما ثروتمندید بدون شک خودتان ثروتمند بودن را انتخاب کردید و صدالبته خدا در جاهایی که لازم بود به شما کمک کرد...و اگر شما فقیر و ناتوان هستید هم باز خودتان فقیر بودن را انتخاب کردید و صدالبته خدا به شما در خیلی جاها کمک کرد...اما شما یا ندیدید یا گفتید همین قدر بس است! حق ما دیگر بیشتر از این نیست!...در حالی که این فکر اشتباه است... سهم ما از این عالم قابل تغییر است... شما می توانید سرنوشت خود را عوض کنید... شما می توانید از فقر به ثروت برسید... حتی اگر تمام خانواده ی شما در فقر غوطه می خورند... و از همه مهمتر، این هیچ ارتباطی به خدا ندارد. باور نمی کنید؟ سوال مرا پاسخ بدهید، ما در نقطه ی شروعی قرار گرفته ایم، ایا ما به اندازه ی کافی برای راه رفتن و رسیدن به چیزهایی که میخواهیم تلاش کرده ایم و یا می کنیم؟ فرض کنید که این نقطه ی شروع، تولد ما در خانواده ای فقیر است... ایا بعد از آن ما تلاش کردیم؟... البته این را متذکر شوم که این که ما در خانواده ای فقیر متولد می شویم باز هم خدا مقصر نیست... تولد هر انسان، حاصل پیوندی بیولوژیکی بین اسپرم و تخمک است... تولد اصلی ما وقتی ست که یک اسپرم از میان هزاران هزار اسپرم موفق می شود با تخمک یکی شود و حاصل این یکی شدن، خلق موجودی ست به نام من یا تو... من نمیخواهم ادعا کنم دست خدا در این لقاح در کار نیست که بدون شک هست، اما می توانم ادعا کنم که وقتی این اسپرم از میان هزاران اسپرم موفق به ورود به تخمک می شود ؛خدا این اسپرم را وادار به این کار نکرده است... این یک پدیده ی طبیعی ست... تلاشی میان تعداد زیادی اسپرم که یکی از انها به این موفقیت می رسد و بقیه محکوم به فنا هستند... خدا بدون شک آن اسپرم را مجبور نکرده است که وارد تخمک شود، خدا ناظر این عمل بوده است و البته تنها به خاطر دانش زیادش می دانسته است که کدام اسپرم موفق به این ورود می شود و باز به خاطر همین دانش زیاد می دانسته است که حاصل لقاح این اسپرم و تخمک من می شوم یا تو می شوی...نکته ی مهم: ما نقطه ی شروع را محکم گام برداشته ایم... اکنون نیمی از وجود ما ریشه اش در همان اسپرم برنده است...دقت کنید: ما برنده به دنیا امده ایم... اما ایا هنوز هم برنده ایم؟ ایا هنوز هم برنده بودنمان را حفظ کرده ایم؟... اغلب نه، و چرا؟.... یکی از بزرگترین دلایلی که ما را سرجایمان نگه می دارد و نمی گذارد که به قدر کافی تلاش کنیم این تفکر اشتباه درمورد خداست... : این سرنوشت من است... خدا خواسته... سهم ما دیگر بیشتر از این نیست... خدا مرا بی کفایت خلق کرده است...اما اصلا این طور نیست... ما همه برنده به دنیا امدیم و می توانیم برنده بمانیم و برنده زندگی کنیم و برنده از این دنیا برویم...
نکته ی مهم: اگر نگاه مان به خدا را درست کنیم، خیلی از موانع سر راه پیشرفت ما در همه ی جنبه های زندگی، از جمله یافتن همسر دلخواه مان برداشته می شود...
نکته ی مهم تر: جای ادامه ی این بحث در این وبلاگ نیست... اما میخواهم که خودتان به زندگی و اتفاقاتی که تاکنون برایتان افتاده است خوب و منصفانه نگاه کنید، ایا می بینید که خودتان در اغلب موارد و اطرافیانتان در بقیه ی موارد باعث ناکامی های شما بوده اند؟... وقتی به این نتیجه ی مهم رسیدید وقت نگاه درست شما به خداست... خداوند هرچیزی که داشتن آن به خودمان یا دیگران آسیبی وارد نکند را به ما خواهد داد... باور کنید...بنابراین، وقتی نگاه تان را به خدا درست کردید منتظر آمدن همسر الهی تان باشید حتی اگر تصور می کنید که این فرد بسیار شایسته تر از شماست... نگران نشوید... در گام های بعدی و در هفته های بعدی با هم تمرین شایسته بودن می کنیم... یکی از بزرگترین رسالت های هر انسانی در این دنیا این است که اول انسان شایسته ای باشد و بعد همسر شایسته ای... پس باید یاد بگیریم که همسر شایسته ای باشیم...
تمرین یک: از حالا به بعد گفتن جملاتی مانند خدا بد نده!... تاب تاب عباسی خدا منو نندازی!...خدا همینی که داریم از مون نگیره، بقیه اش پیش کش!... اصلا معلوم نیست حواس خدا کجاست...معلوم نیست خدا منو واسه چی خلق کرده..... خدا هم با پولدارهاست... خدا منو دوست نداره... و غیره و غیره.... ممنوع است... در ازای هر بار که یکی از این جملات را به کار بردید برای خودتان یک تنبیه بزرگ در نظر بگیرید که کم کم این تفکرات اشتباه از شما دور شود... و سعی کنید از تمام کسانی که این تفکرات را دارند دوری کنید... گاهی نمی شود... وقتی این جملات را می گویند موضوع صحبت را عوض کنید...
تمرین دو: در مرحله ی رهایی و همسر خوب بودن هستیم اما از شما می خواهم که روزی صدبار این جمله را در بهترین شرایطی که هستید، با سرحالی تمام تکرار کنید:
من روز به روز به همسر دلخواهم نزدیک تر می شوم...
نکته: اگر این جمله به اندازه ی کافی شما را به هیجان وانمیدارد از جمله ای استفاده کنید که بیشتر دوستش دارید...
نکته: این جمله را تا زمانی که سرسفره ی عقد نشستید باید تکرار کنید... آماده ی این تکرار هستید؟
نکته: تصورتان را نسبت به خدا عوض کنید و بدانید که خداوند آماده است که همسر الهی تان را به شما برساند فقط شما باید به اندازه ی کافی آماده ی پذیرش او باشید...سعی کنید تا هفته ی اینده به قدر کافی به خودتان و خدا فکر کنید تا برای هفته ی اینده، روی یکی از صفاتی که ما را به همسر خوب بودن سوق می دهد کار کنیم...
امشب خوابم نمی برد...و کسی انگار به من گفت که این پست را امشب باید بنویسم... وقتی داشتم این مطالب را می نوشتم دیدم زمان معنوی اذان صبح است... می دانم که باید فردا شب قرعه کشی کنم اما دوست داشتم که در این سحر زیبا اسم دو نفر را از میان اسامی در بیاورم... از شنبه برای بانوی مهتابی و دنیا دعا کنید....
نکته: از همه می خواهم که درباره ی تصورشان به خدا بگویند... این کار باعث می شود بیشتر و زودتر متوجه خطاهای نگاه تان بشوید... و از بانوی مهتابی و دنیا می خواهم که حتما نگاه شان به خدا را برایم بگویند...